وقتی بارداری دخترک قطعی شد قرار شد دوران بارداری دخترک زیر نظر پزشکش

ادامه پیدا کنه و بنابراین پرونده سازی هاش رو انجام دادیم و بعد توصیه های 

پزشکی شال و کلاه کردیم که بریم خونه! توو ماشین ننشسته بودیم که 

یهو با یه نگاه حق به جانب گقت: لابد مامانت میخواد اسم این بچه رو هم خودش انتخاب کنه!

و اسمی بذاره که من خوشم نمیاد! بهش گفتم هیچ وقت این کار رو انجام نمیده بچه اولمون

قضیه اش فرق داشت بهش گفتم مثل اینکه فراموش کردی این بچه با نذر بوده که اومده توو زندگیمون! 

گفتم یادت نمیاد پیش خودت مادرم گفت این بار یه جور دیگه از خدا خواستم و نمیدونم چرا

به زبونم اومد که به خدا بگم اگه عروسم باردار بشه و اگر شد که پسر بشه اسمش رو فقط

خودم و بچه هام . صدا میزنیم و شناسنامه رو هم هر اسمی که مادرش خواست انتخاب

کنه و این تو خودت بودی که گفتی: مامان من باردار بشم پسر بشه چشم!

یادت نمیاد چطور حرفهای مامانم رو تایید میکردیم! گفتم خدا رو صد هزار مرتبه شکر این

بار نه داروویی بود و نه نذری !

به جای اینکه بگی خدایا ممنون که  داریم بچه دار میشیم اما دنیا نیومده این بچه رو انداختی

وسط حرفهای بیخودی ! یهو وسط حرفها گفت ولش کنیم و من هوس بستنی کردم و

بریم بستنی بخوریم!

اما توو دلم آشوبی شد که نگو ! دخترک رو بردم خونه مادرش و رفتم پیش مادرم و سر

صحبت رو باز کردم و گفتم مامان برای دخترک پرونده جدید باز کردیم و اگه پسر باشه میخوام

اسمش این باشه و اگه دختر شد فلان! هر دو اسم انتخابی ، هم قافیه اسمی بود که توو

شناسنامه پسرک بود و دخترک خودش انتخاب کرده بود! مادرم  هم خوشحال بود که داریم

دوباره بچه دار میشیم و بابت اسم بچه ها گفت : بحث اسم ِ دوم ِ پسرک فرق داشت نذر بود و

هم تو و هم دخترک در جریان این نذر بود و همه هم قبول کرده بودید که پسرک دو اسمه بشه 

اما سر اسم بچه های دیگه ی تو و دخترک ، مختارین هر اسمی  برای بچه جدیدتون انتخاب کنید

دلیلی برای مخالفت وجود نداره و همه به همون اسم صدا میزنیم. خیالم راحت شده بود

انتظار داشتم همین رو بگه اما باز به خاطر حرفای دخترک دو دل شده بودم و خلاصه راضی

از این موضوع رفتم سر کارم.  از سرکار در حال برگشت بودم که دخترک تماس گرفت که بیا

دنبالم تا با هم بریم خونه! خلاصه تا برم خونه و یه دوشی هم بگیرم و اماده بشم برای شام

فکر کنم ساعت شد 9  یا 10 شب! انتظار داشتم دخترک باید سفره شام رو براه کرده باشه

تا باهم غذا بخوریم! اما هیچی اماده نبود بهش گفتم خانم نمیخوای غذا رو بیاری، یهو گفت

غذا نداریم! راستش شکم درد داشتم و سرم درد میکرد و حالت تهوع داشتم ! نتونستم غذا

درست کنم ! دوباره شروع شده بود حال نداشتنها و سردردهای راست و دروغش!

به هر وضعی یود خودمو کنترل کردم و رفتم یه املت برای خودمون درست کردم و وقتی

اماده شد گفتم خانم بیا یه خورده بخور جون بگیری که یهو گفت خونه مامانم خوردم!

تعجب کردم و گفت تو که گفتی حالم بد بود نتونستم چیزی بخورم  ؟؟ بلاخره خوردی یا نخوردی ؟

وقتی دید گند زده اومد دو سه لقمه زد و دیدم نمیتونه ادامه بده گفتم پاشو برو نمیخواد بیش تر

از این دروغ بگی اونم پا شد و رفت! سر بچه قبلی هم همیشه خودش رو میزد به مریضی

که از کارهای خونه شونه خالی کنه! البته سر اولی خودم هم همراهش بودم چون میترسیدیم

مبادا فشاری به دخترک وارد بشه و بچه دچار مشکل بشه اما سر این دومی این کارها

معنا نداشت چطور بود برای کردن و ساعتها پیاده روی کردن و سر و پا وایستادن

بچه نمیفته ! سر درد نمیگرفتی پا درد نداشتی اما وقتی میخوای دو تا ظرف بشوری

و برای شوهرت غذا اماده کنی یهو هر چی مرض و بیماری بود ظاهر میشد؟؟؟

پسرک رو هم من هر روز میبردم خونه مادرم و  یا خونه مادرش!

همیشه هم میگفت چطور بچه ها رو نگه دارم سخته ! ال و بل ِ ! مامانم دومی رو

نگه داره نمیشه که بعد از اومدن دومی دردسر پسرک رو هم به گردن بگیره ! (من همیشه باید هوای خانواده زنم رو میداشتم، با احترام باهاشون رفتار می کردم ، زیر بال و پرم میگرفتم و هر چی خدمت بود در حقشون انجام میدادم اما برای پدر و مادرِ خودم هرگز!) عصبانی

میشدم میگفتم  من به بارداری مجدد مجبورت کردم؟  میگفت نه ! گفتم مادرم گفت یکی

دیگه بیار میگفت نه ! میگفتم پس دردت چیه ؟ میخوای صبح به صبح پسرک رو ببرم خونه مادرم

شب به شب بیارم خونه میگفت نه میگفتم پس چی میخوای ؟ میگفت دلم میخواد

هر موفع دلم خواست بچه رو ببری هر موقع دوست داشتم بیاری ، خلاصه دلش می خواست

 مادرم در رفت و اومدن پسرک تصمیمی نداشته باشه و اگه بچه خونه مادرم بود یا نبود به

خاطر این باشه که دخترک صلاح رو در این میدیده و گرنه خانوادم نباید صابون به دلشون

میزدند که هر زمان که هوای پسرک زد به سرشون دخترک مطیع اونها باشه و بلافاصله

بچه رو بفرسته اونجا!  شاید دخترک تا ماه ها دلش نخواد پدر و مادرم  نوه اشون رو ببینن!

هم خر رو میخواست هم خرما رو! 

به دخترک میگفتم تو رو خدا بس کن اونا هیچ فکری در مورد اینکه بچه رو با میل تو فرستادیم

اونجا یا نفرستادیم نمیکنند! کاری به کارت هم ندارند حتی هیچ گله ای از تو پیش من نمیکنند! 

تو چرا دست از خیالالت بر نمیداری؟ بذار با ارامش این بچه به دنبا بیاد.

اما گوشش بدهکار نبود هر جا که میرفت چه سمت اقوام من چه سمت اقوام خودشون

همیشه گله ای بود که به زبون بیاره و اعصاب منو بهم بریزه اما  باز مراعات بارداریش رو

میکردم و میگفتم گناه دارن هم خودش هم اون بچه ِ توی شکمش! این اوضاع گاه به گاه ما بود!

یک ماه بعد بود که رفتیم پیش دکترش! یه معاینه ای کرد و گفت : باید ازمایش بده اما قبلش

برین سونو ؟! هنوز دو ماه هم از بارداری دخترک نگذشته بود ، اصلا از قیافه دکتر دل ِ خودم

حری ریخت! خلاصه رفتیم سونو کسی که سونو گرافی رو انجام میداد خواهر دکتر بود !

بعد سونو گفت : بچه اولتونه ؟ گفتم نه . بعدش رفت تو یه اتاق دیگه ! احساس کردم 

با خواهرش تماس گرفت اما مطمئن نبودم

وقتی که برگشت نتیجه رو نوشت و بدون نوبت دوباره رفتیم پیش دکترش! 

خلاصه کلام! قلب بچه تشکیل نشده بود و در کمال ناباوری دکتر گواهی به سقط بچه رو داد؟!

با اینکه دکتر خیلی با دخترک حرف زد  اما دخترک به شدت داغون شده بود اما قبول کرد

که فرداش به صورت اورژانسی بستری بشه ! بعد درمان یه یک هفته ای رو کاملا دپرس بود

و واقعا سردرد و حالت تهوع و شکم درد گرفته بود ، بعضی شبها یهو از خواب بیدارم میکرد

و میگفت : نکنه خدا به خاطر اینکه گله کردم که چرا مادرت پیش خودش نذر کرده بود که

من بچه دار بشم و اسم بچه بشه این و مگه نمی دید داریم دوا و درمون می کنیم و

بلاخره دیر یا زود بچه دار میشدیم  و ادم باید این فکرهای قدیمی رو بندازه دور تا وقتی که

علم هست ، بچه دوممون رو از ما گرفت! به دخترک میگفتم این حرفها چیه که میزنی !

افتاده بود به فکر و توهم و حتی این رفتاراش روی من هم تاثیر گذاشته بود که خدا رو شکر با

چند جلسه پیش دکترش رفتن! و یکی دو سفر به کیش! دوباره شد همون دخترک بد

خیال و غرغرویی که بود! 

دخترک ,خونه ,گفتم ,پسرک ,مادرم ,میگفت ,بارداری دخترک ,حالت تهوع ,خونه مادرم ,دخترک میگفتم ,گفتم خانم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

jessicanzkxzzuy Seite شیلهاک تاریخ دان webraelectric تخفیف دونی خدمات ترجمه رسمی اینستاگرام:animtoon1@ تلگرام: t.me/animtoon1 nksReje Shop