حالا دعوا از همون روزهای اول که عروس خانواده در منزل مادرشون بودند کم و بیش بین ایشون

و م-ن شروع میشه . که مثلا چرا مادرت به من سر نزد! چرا به من زنگ نمیزنن ! از

طرفی خانواده م-ن هم هی میگه کی میرین خونتون که به عیادت  عروس و نوه بریم!

متاسفانه م-ن اون طوری که باید نمیتونه بین خانواده ها ارتباط ایجاد کنه که لااقل بگه

هر دو مشتاق دیدار و توجه هم هستند ! وتنها راه ارتباط رفتن عروس خانم به خونه

خودش هست و چون م -ن میدونست خانمش حالا حالاها قصد رفتن به منزل نداره از

این عمل هم میگذره و خلاصه بین عروس و خانواده م-ن یه کدورتی ایجاد میشه! مادر

شوهر که دیگه طاقت نمیاره به پسر میگه حالا که عروس قصد موندن در منزل پدری داره

پس دست زن و بچه ات رو بگیر و بیار خونه ما تا لااقل برای یک شب هم که شده  بچه رو

از نزدیک ببینم!  م-ن این مطلب رو با همسرش در میون میذاره و خانمش هم میگه باشه

بریم خونه مادرت اینا! شبش که به دم در حیاط میرسن م--ن میگه خانم پیاده شو وو بریم

توو خونه ! اما خانمش مخالفت میکنه و میگه نمیام و گویا کمی داخل ماشین داد و بیداد

هم میکنه که مثلا با این سر و صدا اهل خونه بریزن بیرون تا بتونه یه دعوای طوفانی

توو محله ایجاد بکنه و ابروریزی راه بندازه! از م-ن اصرار و از همسرش انکار و داد و هوار

که همونجا م-ن میگه مگه خودت نگفتی بریم پس اینکارها چیه ؟! همسرش دوباره

داد و بیداد راه میندازه و م-ن هم همونجا یه سیلی به صورت خانمش میزنه و بچه 15 روزه

رو میبره داخل خونه ، و با عجله و عصبانیت خونه رو ترک میکنه! بعدش خانمش رو خونه

مادرش پیاده میکنه! خانمش به خونه مادرش نرسیده همه چیو تعریف میکنه و برادر بزرگش

با قمه میره منزل مادر شوهر خواهرش! که از اون طرف م-ن هم میرسه .

از اون طرف برادر م -ن هم از عالم و ادم بیخبر یهو میرسه خونه و میبینه برادر زن برادرش

شروع کرده به عربدعه کشی و خواهر بزرگش محکم برادرزن رو بغل کرده که دست

از این دیوننه بازیها برداره که خلاصه بدون اینکه کتکی و مشتی نثارهم کنند قضیه

به لطف خواهر شوهرها و برادر شوهر حل میشه و برادر زن هم میذاره میره! البته تهدید

میکنه که بچه های فامیلش رو میاره تا عبرت همه بشه ! 

حالا نکته جالب کجاست ؟! نکته اینه که خانواده م-ن فکر میکنن رابطه زن و شوهر

گلو بلبله و چون عروس خودش میدونست که مادرشوهرش اینا به منزل مادری

عروس نمیرن پس مطمئن هستند که عروس قضیه درک میکنه و با اگاهی کامل این

کا رو انجام داده ! و از اینکه عروس خانم تا به منزل خودشون نرفتند کسی حضوری

به عیادت نخواهد رفت! اما گویا عروس به خیال خودش گمان میکرده خانوده شوهر

به عمد به عیادتش نیومدن و خواستند ایشون رو بسوززند!!!!

بعدش عروس خانم سر همین موضوع یه جشن کوچیک منزل مادرش میگیره و به

هیچ کدوم از اقوام شوهرش نمیگیه و مادر شوهر هم اصلا از این موضوع خبر نداره

که همچین مراسمی گرفته شده!!!

و سر همین موضوع م-ن ناراحت میشه اما باز به خاطر حفظ ارامش زندگی سکوت

میکنه و بابت این مراسم اون هم چیزی به مادرش نمیگه!!!

اما م-ن طاقت نمیاره و میگه نباید همسرش با نقشه ِ دعوا توو کوچه با ابروی همه

بازی میکرد و اینکه برادرزنش چطور تونست با همه اون لطفی که در حق برادرزنش کرده، 

دست به همچین عملی بزنه! 

عروس خانم میگه چون منو زدی من هم دیگه خونه نمیام و طلاق میخوام!! و زمانی

بر میگردم که خونه و ماشین و فیش حقوقیت رو به نامم بزنی و با مادر و پدر و خواهر

و برادرات بیای منزل مادرم و تعهد بدی و عذر خواهی کنی!؟!

م- ن بعد از جنجال برادر زنش ، همه چیو به خانوادش میگه و خانواده هم همین طور

هاج و واج مونده 

از پسر گلایه میکنند که چرا از همون اول قضیه رو نگفتی که کار به اینجا بکشه که اونم

میگه دیگه از دست زنم و کاراش جونم به لبم رسیده اما طلاقش هم نمیدم! 

خلاصه پدر شوهر از از زیر و بم قضیه با خبر میشه و به پسرش میگه پشت گوش رو

دیدی من رو هم جهت ناز کشی منزل پدر زنت دیدی ؟؟؟! توو همه این سالها از

عروسم بی ادبی زیاد دیدم اما هرگز به روش نیاوردم الان هم کاری نکردم که برم و

نازش رو بکشم ! زنت همون جور که رفته همون طور هم بر میگرده! 

دست و پاتم خورد میکنم اگر چیزی رو به اسمش کنی!!! خلاصه چند روزی به همین

روال میگذره و عروس خانم با زن عموی شوهرش تماس میگیره و حرفهایی هم بابت

اتقاقی که افتاده به زن عموی م-ن میگه ! اما همه چیو نمیگه !!! که با اصطلاح خودش

رو بیگناه جلوه بده! زن عمو هم زنگ میزنه به جاریش که چه حرفهایی گفته شده

و گفته نشده ! اما بعد میفهمه عروس خانم چه کارهایی  که نکردن  و میگه عروستون

من رو واسطه کرده بود که شما برین و نازش رو بکشین که با شنیدن اصل مطلب ،

حرفم رو پس میگیرم! عروس خانم هم چون میفهمه از زن عمو ابی گرم نمیشه

به چند نفر دیگه تماس میگیره  که اون هم به جایی نمیرسه و اما اخرین نفر که

دختر عمه خاله خودش میشه سعی میکنه به نوعی مشکل رو حل کنه! وچون

ایشون زن خوش منطقی هستند بعد از شنیده حرفهای عروس خانم رک و پوست کنده

میگن همونطور که من  به حرف شما گوش دادم باید حرف شوهرت رو هم گوش بدم

تا بتونم تصمیم کم اشتباهی بگیرم! 

خلاصه که با م-ن هم صحبت میکنه و میفهمه که اتیش بیار معرکه کسی نیست جز

عروس خانم و دختر خالش و مادر زن گرامی!!!  در نهایت طرفِ م-ن رو میگیره و به

عروس هم میگه بار و بندیلت روجمع میکنی و میری سر خونه و زندگیت!!! تا گندش رو بیش تر از

این در نیاوردی و پیشنهاد میده که حتما به یک روانپزشک مراجعه کنه تا زندگیش رو

به خاطر توهمات  بی سر و ته به اتیش نکشیده! گویا عروس خانم هم مثل دخترک

همیشه فکر میکنه که پسر اب هم میخوره به مادر و خواهراش میگه و قوم شوهرش

خدای دخالت هستند وقصد چزوندن عروس خانم رو دارن!!!

ادامه دارد. 

 

عروس ,میگه ,خانم ,خونه ,میکنه ,منزل ,عروس خانم ,همین موضوع ,گویا عروس ,مادر شوهر ,طاقت نمیاره منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی پرفسور زهرا موسی پور فومنی_ شاعر شهر تندیس ها گل و گیاه ظرافت مقالات دانشجویی, پایان نامه و پاورپوینت های کاربردی دانلود آهنگ جدید آگهی نیازمندی های روز نیازپرداز