ماه های اول نامزدی من  و دخترک بود! مدتی بود که گیر میداد و میگفت: حقوقت چقدره؟

منم میگفتم ! بعدش میگفت : پس چرا همیشه به من پول توو جیبی نمیدی و گاهی به من

میگی ندارم! میگفتم قرار نیست همه درامدم بشه پول جیبی تو!بعدش میگفت : 

چرا راستش رو نمیگی؟؟ بیشتر حقوقت رو میدی به مادرت مگه نه!

من هم منکر که چرا حرف ِ بیخود میزنی؟! اونم میگفت دروغ میگم و مرد نیستم و عرضه

نگه داشتن پول خودم رو ندارم! اگه میداشتم  واهمه ای نداشتم پس مثل پدر دخترک پول رو

مستقیم میذاشتم کف دست مادرزن و میگفتم هر طور که صلاح میدونی خرج کن!

منم هر موقع لازم شد از تو پول توو جیبی میگیرم! دروغ میگفتا! پدر دخترک یک سوم پول

رو هم به زنیکه دیوانش نمیداد! تازه من اون موقع فقط نصف در امدم صرف لباس و کفش و

ارایشگاه و لوازم بهداشتی و  مرغ و میوه برای خونه مادری دخترک میشد!! خلاصه یه

روز که خونه دخترک بودیم سر حقوق و اینا بحثمون شد و منم کفری شدم و از خونشون

زدم بیرون! دخترک و مادرش وقتی میبینند از من ابی گرم نمیشه با خونمون تماس میگیرن

و مادر دیوانه اش به مادرم میگه : دخترک و من دعوا کردیم و دخترک رو دارم می برم بیمارستان!

مادر و پدرم هم به حرف مادر زن دیوانم میرن بیمارستان و اونجا جویا میش که ایا دختری

با این مشخصان اومده اینجا یانه !! که پرسنل هم جواب منفی میدن و بعدش مادرم میره

خونه مادرزنم! مادردخترک وقتی متوجه میشه مادر و پدرم پشت در هستند چند دقیقه ای

اونارو معطل پشت در نگه میداره و تو اون زمان ، دخترک رو مینشونه روی صندلی و تمام

بدن و لباسش رو خیس میکنه و وقتی در رو به روی مادرم باز میکنن " میگه حاج خانم بفرما

عروست بیهوش شده بود و ما تازه از بیمارستان اوردیمش!!  مادرم هم که متوجه همه

چی شده اب پاکی رو میریزه تو دامن دخترک و مادرش و میگه : چرا دروغ میگین من همین

الان از بیمارستان اومدم  و پرسنلش گفته کسی به اسم دخترک اصلا مراجعه نکرده !

وقتی میبینن گند زدن یهو میگن نه میخواستیم ببریمش بیمارستان شما اومدی؟؟

مادرم میکه تموم کنید این بازی و علت این کارها چیه ؟ مادرزن بی وجودم میگه " شوهرم

هر چی در میاره شبش میده به من خونه ما رسمه این کارها! پسرت هم باید حقوقش رو

بکنه به نام دخترک ! چی میشه مگه؟؟ دخترک که نمیخواد سرش کلاه بذاره!؟؟؟مادرم هم میگه خجالت

بکشین و این اولین بار و اخرین باری باشه که به خاطر ِ این طرح های مسخرتون من رو

میکشونین اینجا! خلاصه اون بازی هموجا تموم میشه اما این ارزو دغدغه ِ شبانه روزی دخترک

میشه که من باید حقوقم رو بزنم به نامش! 

حالا منِ بی شعور ، از همون اول که باهاش اشنا شدم بخش زیادی از درامدم رو خرج دخترک

میکردم و بعدش بماند که هر ماه فارغ از هایی که براش میکردم! چند صد تومن میزدم به

حسابش که شاید دست از این کارها برداره چشمش از پول سیر باشه!

وقتی هم اومدیم سر خونه و زندگی خودمون، خونه رو که از خوراکی سرازیر میکردم ،

با گاه رفیقم هم صحبت کردم و هماهنگ کردم دخترک هر چی لازم داشت بیاد از تو

بکنه بعدش خودم اخر ماه میام و تسویه میکنم! برای لباس و ارایشگاه و دورهمی

دوستانه و فامیلیش ، هر ماه تیغم میزد و بازارش هم که هر زمان که میخواست محیا بود

اما باز هم چشم و دلش سیر نبود و از من تقاضا میکرد که باید هر ماه از حقوقم قسمتی رو

به حسابش واریز کنم چون وظیفمه! اواخر زندگی مشترکمون ، که بدجور دلم رو شکست ه بود 

هر روز دعوا میکردیم وسط این هاگیر واگیر بجای اینکه به خاطرگنده هایی که توو زندگیمون میزد 

سرش پایین باشه و کمی ادای شرمنده ها رو در بیاره یهو میگفت: حالا از این به بعد میخوای

چقدر به حسابم پول بریزی؟!  و من از ته دلم و با نفرتی چند برابر، 

به فکر جدایی ِ با دخترک بودم.

دخترک ,میگه ,بیمارستان ,خونه ,بعدش ,میگفت ,بعدش میگفت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ایلیا چت|چت روم ایلیا|عسلی گپ بهترین برنامه های موجود در اینترنت پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان کلکسیون اسکناس و سکه فروشگاه مجازی و مکانی ثائر saerMarket@ اردبیل درس