دیروز به همراه  پسرک و خواهرزاده بزرگم به بهانه مدرسه و دانشگاه 

سری به گاه و نوشت افزارها زدیم! قیمت هاسرسام آور و عجیب و غریب.

انگار کسی حواسش به قشر ضعیف و کم بضاعت و بد سرپرست ها نیست!

خودم یه درفترچه یادداشت ساده و یه خودکار و یه پوشه کیفی م شد هفتاد و پنج هزار تومان! 

اخه اینا چی داره؟؟ به قول خواهرزادم دایی دفترچه ات عکس سوباسا هم نداره که این همه پولش شد!

گفتم دایی اینا تارو پودش از طلاست ما چشم بصیرت نداریم فقط. 

من چند سالی میشه که هر سال اوایل مدرسه یه چندتایی بسته های لوازم التحریر اماده میکنم و

به خانواده هایی که احساس میکنم در اون برهه از زمان ممکنه قدرت نداشته باشند

با واسطه هایی که سعی میکنم حرمت ها حفظ بشه به دست اون بندگان خدا برسونم.

راستش از موقعی که پسرک مدرسه میره با جدیت بیشتری انجام میدم و خانواده ام هم

در این جریان کمک حالم هستند.حضور خواهرزاده م بیش تر به خاطر همون بسته های

نوشت ابزار و انتخاب مدلهاشون بود. بعدش پسرک رو بردم خونه مادر زن سابق و به همراه

خواهرزاده ام به خونه رفتیم.خواهرزاده ها همه اماده بودن که کارهای بسته بندی رو انجام

بدن. هر سال همه با هم پول میذارن و سعی میکنن در این کار حتی به اندازه یه

دفتر شریک باشند. بچه ها موقع بسته بندی از هر دری حرف میزنن و اخرش رسیدن به

خانواده ای که همسایه ِ خواهر دومیمه! راستش یه خورده جا خوردم به خواهر زادم گفتن

مگه اونا خانواده ضعیفی هستند ؟ بهشون نمیخوره  با اون خونه بزرگی که دارن ،خودم بارها

بچه هاشون رو دیدم  ماشالله خیلی شیک و تمیز لباس می پوشن و همیشه مرتب به نظر

میرسن. بعدش گفت دایی جون کجایِ کاری؟ شوهر به درد نمیخوره ! زن معصومش شونزده

سال تو یه اتاق نه متری اونم با سه تا بچه زندگی کرد تا شوهر تونست خونه رو بسازه! اونم

چی اخراش نمیتونست ریزه کاریهای اخر خونه انجام بده  و دو سال امروز و فردا میکرد!

و برادر خانومه با هزار گرفتاری همه کارها رو انجام داد تا خواهرش بتونه از دست اون خونه 9 متری

خلاص بشه! تازه بماند که بخش اعظمی از خونه رو پدر زن و خانواده اش تقبل میکردن و

خانومه از هفت روز هفته شش روز رو خونه پدر و مادرش بود و همه ِ خرجش رو هم پدر و

مادرش میدادن! شوهرش تو کار نمای خونه بود و همه هم اصنافی هاشون به شدت پولدارن

الا این مردک! سال تا سال رنگ گوشت و میوه رو نمیبینن!خونه  رو هم با وام و زمین های

پدری تا همین جا ساخت، میگن یارو اصلا حالیش نیست اولِ مدرسه یعنی چی  برای بچه

یعنی چی عید به عید یعنی چی ! درکی از تمکین مالی و اینا نداره ؟فکر میکنه زن و بچه

عروسک اند که نه اب میخوان نه غذا ونه لباس! مسافرت هم که به عمرش تا سر کوچه هم

زن و بچه اش رو نبرده! به قول زن داداشش، که تا معتاد بود و یواشکی همه پولها رو دود کرد

و هر موقع زنش گفت تو که این همه کار میکنی پس این پولها کو؟ یا میگفت : پولم رو  نمیدن

یا این که برای خونه خرج کردم بلاخره هر بار همینطور اززیرش در میرفت!

یا میزد وسایل خونه رو میشکست !  زن داداشش میگفت عرضه نداره یه اشغال ببره بیرون

بذاره؟ هر اشغالی یک هفته طول میکشه تا ببره سر خیابون! وقتی خونه رو ساختن زنش

از قبل با پول هنر اشپزی و کیک و شیرینی که داشت و جلسات بانکی  برای خونه 

جدیدش خورد خورد از این عمو فرش و از اون  داییِ بابا، لوازم خونه ، اون برادر

براش ابگرمکن و اون یکی برادر بخاری گرفت و اون خواهر پول امتیاز گاز رو داد و

واما دریغ از کمکی از طرف خانواده ِ شوهر!؟ 12 تا خواهرشوهر و برادرشوهرن و سال تا سال

سراغ هم رو نمیگیرن! الا همین خانومه که به همشون با احترام رفتار میکنه، یکیشون میلیاردر

و وقتی اومد خونه داداشِ رو ببینه سه تا دونه پرتقال تامسون گذاشته بود داخل پلاستیک

و وقتی که نشسته بود تو خونه انتظار داشت شام اعیونی هم بهشون بدن!! دایی اینارو

هم جاریش به مامان گفته؟ دایی میدونستی اینارو ؟؟؟من که فهمیده بودم داشتم شاخ

در میاوردم ؟ دخترا و پسرش چندان با کسی صمیمی نیستن. سرشون به کار خودشون

گرمه . پول لباس و مدرسه شون رو تماما مادر ومادربزرگشون و داییشون مُحیا میکنند! دایی

هر کی ندوونه به واسطه کار پدرشون همه فکر میکنند اینا پولدارترینناما توو خونشون تلویزیون

ندارن! خانومش میگه خجالت نمیکشی تلویزیون قدیمی و خراب خواهرت رو استفاده میکنی

بیابرو تو هم تلویزیون  بخر خب، میگه مگه مادرت اینا از این تلویزیون های ال دی داشتند 

وقتی من اومدم تو رو گرفتم!!!مبل هم ندارن! مادر هنوز همون مبل 25 سال پیش رو 

استفاده میکرد که هفته پیش بلاخره یه وانتی اومد و بردش! 

زنش خیلی ادم با ابروییه! بچه هاشون خیلی قدر شناسند و ار تک تک لوازم شون با جان و دل

نگهداری میکنند ! خیلی هم خوش سلیقه اند یهو میبینی مانتویی که دو سه سال پیش داشتند 

و با یه شلوار جدید یه طوری ست میکنند که انگار از برند میکنند. بماند که مردم چشم

دیدینشون رو هم ندارند! همیشه یه نگاه غمناکی توو چشم این بچه هاست ، پدرشون

واقعا یک انسان بی مغز و بی درایتیه ! حیف اون خانم که با این ادم زبون نفهم ازدواج کرد.

وافعا چه ادمهایی نالایقی پیدا میشن دایی جون. 

بماند که بیش تر از اینا حرف زد! به خواهرزادم گفتم میخوایی به اونا هم بسته بدیم؟ یهو گفت

وای دایی نگو ؟ اینا خیلی خانواده ِ با فرهنگ و با ابرووی اند ! اینا خودشون باز به این و اون

کمک میکنند! محال چیزی رو قبول کنن. 

دیگه ادامه ندادم. حیف  اون زن وبچه ها که چقدر راحت به پای همچین مردی نادان و احمقی 

ذره ذره آب میشن و اونوقت ما و امثال من فکر میکنیم که اینا غرق در عیش و نوشند

در صورتی برای یه ساده ! زن و بچه رو جون به جون عذاب میدن.

واقعا خاک بر سر دخترک! کجا بود که این طور عذابش بدم، ارایشگاهش براه ، مراسم عروسی

و عقد و تولد و سالگرد و ماهگرد خودش وفلان نوه عموش براه بودُ ، مسافرتش محیا و

بماند که پنچشنبه و جمعه های بیرونش و های بهاره تابستونی و پاییزه و زمستون

و یلدا و عید و طلاهای رقم به رقمش! 

اصلا کمرم شکست! چقدر ناشکر بود ، دلم به شدت برای اون زن وبچه هاش سوخت.

دعا کنیم واقعا شاید فرجی توو زندگیشون باز بشه و شوهر نادونش سر عقل بیاد!

نمیدونم شاید این پست جدید رو موقتی به نمایش بزارم و خیلی زود برش دارم.

مردم چقدر زندگی سختی دارن! یارو وظیفه ی شرعی و انسانیشه  وقتی زن میگیره کل

مخارجش رو تامین کنه تازه این مردک یه لیوان اب هم که میخواد بده منت منت کنون!

تازه دستی هم میخواد از زن و بچه.

بی شرف.

 

خونه ,اینا ,خیلی ,میکنند ,دایی ,بسته ,بسته بندی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حمل اثاثیه منزل در اصفهان هنر زندگی | مشاوره روانشناسی هنر زندگی مشین آهنگ پیشواز آنلاین محبت خدا طراحی سایت روانشناسی، موفقیت مجله پزشکی کاشت مو