دیشب خونه تنها بودم ، وقتی شام خوردم بساط چایی و میوه براه کردم که به خیال خودم همراه فیلم 

سرو کنم! کتری رو روشن نکرده دیدم یکی داره در میزنه! نگاه به ایفون کردم دیدم آقای م-ن ! 

در رو باز کردم که مثلا بیاد تووخونه ! گفت نمیاد و راحت نیست ! یه کار ضرب العجل داره و من برم پایین! 

گفتن بیا بالا کسی خونه نیست خودت روهم بُکشی منم پایین بیا نیستم و خلاصه مطلب که 

خودش اومد بالا! همین که اومد توو خونه از قیافه عجل برگشته این بشر! حری دلم ریخت!

بی معطلی گفتم چته نفله !؟ گفت نمیتونم حرف بزنم دوست دارم گریه کنم؟! اما اینم نمیتونم!

  منم مات شکل و شمایل م-ن ، گفتم دور از جون کسی مرده ؟ کسی رو زیر گفتی با اشاره

سر میگفت نه ! قشنگ داشت سکته میزد؟! رفتم اب اوردم گفتم بخور اگه نخوری دهنتو

دومتر باز میگنم شیلنگ اب رو میذارم توو دهنت!! خلاصه یه بیست دقیقه ای قشنگ پت و پتی

گذشت تا یه خورده نرمال شدو اون دهن چفت شده اشُ باز کرد! 

خانمش بعد از 6 سال با دارو درمان باردار شد و یه پسر به دنیا اورد! بعد ِ دو سال

دوباره باردار شد و یه پسر دیگه هم به این   خونواده اضافه شد. که میشه یکماه پیش!

مادر و پدر همسر م.ن و مادر و پدر م-ن نزدیک به هشت ساله که با هم رفت و امد

ندارن و در حد سلام و خداخافظ ارتباطشون رو به زور نگه داشتند! سر بارداری اول ،

خانم بعد از زایمان خونه خودشون میره و رفیق ما هم با هدیه و توجه بسیار

همسرشون رو مورد لطف و عنایت قرار میدن. برای فرزند تازه به دنیا اومده هم سنگ

تمام میذارن! اما سر دومی عروس با وجود اینکه میدونست رابطه خانواده ها شکرابه

ازبیمارستان به خونه مادرش میره و به بهانه رسیدگی ، من -ن هم قبول میکنه ! از

طرفی دست و بال م-ن این وسط به خاطر فشار مالی خالی میشه و نمیتونه اونطورکه

باید همسر رو طلاکوب کنه برای بچه دوم تخت و کمد بخره !و گویا از این موضوع

عروسِ گرام کینه شتری به دل میگیرن و هر آن منتظره جبران مافات هستند! مادر شوهر

از همه جا بی خبر  ناراحت میشه و به دخترا میگه : مگه عروس نمیدونست

ما منزل پدرش نمیریم پس چرا رفت اونجا !! دخترا هم میگن " مامان ناراحت نشو

ما هم اگه تازه زایمان کرده بودیم خونه مادر راحت تربودیم ! لابد برای مادر عروس

سخته که هی  بره و بیاد ! الان عروس رفته اوجا مادرش هم هر لحظه هواش

رو داره و از خونه و زندگی خودش هم نمیفته!! مادر شوهر هم چون از حرکت

عروس وپسرش غمگین میشه فقط با پسرک در تماس و حال عروس و بچه دوم

رو مکرار از پسر میپرسه اما خونه مادر زن پسرش نمیره! اما بارها  به پسر میگه

کی خونه خودت میری تا ما سری به عروس و پسر جدیدمون بزنیم که گویا م-ن

هم با نفهمی هر بار جواب رد به سینه مادر میزنه و هر بار میگه ده روز دیگه و

سه روز دیگه ، آخر ماه و فلان!

حالا بچه اول خونه مادر شوهرِ، چون عروس خانم گفتند نمیتونند دو تا بچه رو همزمان مدیریت

کنن تا حالشون بهتر بشه!! 

مادر شوهر به خیال خودش فکر میکنه لابد عروس خودش میدونه که وقتی رفته خونه مادرش 

بالطبع مادر شوهر و خواهر شوهر و برادر شوهر و جاری به دیدارش نمیرن تا زمانی که به خونه

خودش بره. اما گویا عروس خودش به عمد رفته و دلش هم میخواسته همه جهت تبریک برای

دومین پسر به خونه پدری دختر برن و عروس خانم رو به خاطر به دنیا اوردن دو تا پسر

حلوا حلوا کنن! 

البته گویا خانواده شوهر قرار بوده شب یلدا که مثلا پسر با عروس بچه ها منزل مادر شوهر

تشریف میارن عروس رو سوپرایز کنن! اما سر دعوایی که میشه این مورد هم منتفی میشه!

عروس هم به خیال خودش گرفتار که چرا خانواده داماد تحویلش نگرفته شروع کننده

یک دعوای ِ افتضاح میشه .

ادامه خواهد داشت.

عروس ,خونه ,مادر ,میشه ,شوهر ,خودش ,خونه مادر ,عروس خودش ,خیال خودش ,عروس خانم ,مادر شوهر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سایت ساخت نرم افزار تخفیفان بهترین سایت News همه چی موجوده حرف هاي من باشد براي نگفتن..:)) مدرسه آنلاین