یکی ار رفقا تازگی ها عقد کرده ! چهار ماه هم نمیشه

البته قبلش با هم دوست بودن و بارها پیش خودم با هم تلفنی صحبت میکردن 

و تا میتونستند قربون صدقه هم میرفتند! همون موقع بهش میگفتم رفیق عزیز، 

از این دست عاشقانه ها  و دلبرانه ها رو هر موقع با هم تنها بودید هم میتونید نثار هم کنید 

به جای این همه دل و قلوه گویی! بشینین در مورد خودتون و زندگیتون صحبت کنید؟

اینکه واقعا کی هستید چی هستید ؟! تعریفتون از زندگی چیه !

اصلا از خودت شروع کن، از اخلاقت بگو چه خوب چه بد! 

 بگو تعریفت از همسر چی هست هست چی نیست! بلاخره هر کسی یه

پیش فرضیه ای از زندگی مشترک داره ؟ ببین چقدر این فرضیه با نگاه دختر خانم،

مطابقت داره! اگه نداره آیا میشه تطبیق داد یا واقعا تلاش هم فایده نداره و بهترِ صادقانه 

قبل از اینکه اسمها بره تو دفتر زندگی ِ اون یکی ! کنسلش کرد.

یهو اون پسر خاله همه چی دونش میگفت:

مگه میشه ؟! 

مگه میشه بگی که مثلا من رفیقبازم!؟ میگفتم بله معلومه که باید بگی! دیگه فقط من و

چیزهایی که من دوست دارم نیست! ملاک  "ماییِ" که ساخته میشه!وگرنه که اگه هنوز

رفیق بازی وفکر میکنی بعد ازدواج هم میتونه به همون شدت رفیق باز باشی

همون مجرد بمونی با شخصیتتری!ولی حیف که همیشه خام حرفهای همون

پسرخالش میشد. 

باز این دل لامصب رضا نمیداد و حتی رفیقم رو یکی دوبار بردم یه گوشه گفتم:

من ِ خنجر خورده صلاح و خوشبختی

تو و اون دختر طفل معصوم رو میخوام! محض رضای خدا اگر یه ساعت برای هم غش

و ضعف میرین یه نیم ساعت هم سنگتانون رو با هم وا بکنین! والا پشیمون نمیشین

جز اینکه بعدها با تماس خواهی گرفت و ساعت ها قربون صدقه ام بری!

فقط میخندید! و میخندید و میخندید! 

خلاصه! این همه گفتم اخرش هیچی به هیچی! گوش

که نکرد هیچ به تحقیقاتی که خانوادش در مورد خانواده عروس خانم داشتند هم

توجه ای نکرد! ته اش هم شد تکرار روزهای من !

الان اومده میگه دختره طلاق میخواد !!سر چی؟ سر این موضوع که بارها به دختر خانم

گفته هر جا میری من رو در جریان بذار ، که بدونم همسرم کجاست و اگر لازم شد برم

پیشش بدونم کجا باید برم!! خانم هم نمیگه! خلاصه سر همین قضیه بحث ها شروع میشه 

و سر هر دعوایی یهو دوهفته جواب تلفنی های پسر رو نمیده و الان هم افتاده دنده

لج که که طلاق میخوام! 

حال و احوال دختره رو خبر ندارم اما این پسر داره دیونه میشه! خیلی دوستش داره 

اما به حرف خودش ، انگار دختر خانم عین خیالشونم هم نیست! پسره و هم افتاده

به فکر و خیال که نکنه پای یه مرد دیگه ای وسط باشه! به گفته خودش گوشی از

دست دخترک محال که پایین بیفته ، چطور طاقت میاره که دو هفته این گوشی خانوش

بمونه!! لابد یه خطِ دیگه داره که من ازش بی خبرم!!!

ادامه دارد.

میشه ,دختر ,خانم ,ساعت ,میخندید منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نقطه سرخط جایی بین درم و اپیدرم اپلیکیشن حقوقی آنی مشاور اجناس فوق العاده بلاگ و روزمره ها ایکس استوک،خرید لپ تاپ استوک فروشگاه احداث خطوط و پستهای برق