دیروز یکی از شهرستانهای اطراف بودم ! کارهام که تموم شد فرمون رو کج کردم و قبل

اینکه برگردم رفتم رستوران تا نهار بخورم! منتظر گارسون که بودم دیدم یه چهره ای برام خیلی آشناست

چون فاصلمون تقریبا زیاد بود از خیرش گذشتم و درگیر صحبت و سفارش غذا شدم!

بعدش هم با پسرک و مادرم صحبت کردم و وقتی که غذا رو اوردن مشغول خوردن شدم و ازطرفی

وقتی غذا میخورم اصلا علاقه ای ندارم به دور و برم نگاه  کنم و ترجیح میدم با ارامش و مثل بچه ادم

غذا بخورم کلاً چهره آشنا از یادم رفت! تا اینکه از کنار میزم رد شدن و با قهقهه و بگو بخند

از رستوران خارج شدن. منم تقریبا یه ده دقیقه دیگه از رستوران خارج شدم و همین که

خواستم ماشین رو روشن کنم یادم افتاد که مادرم گفت: بدون سوغاتی برای پسرک خونه

نیام که بچه ازصبح منتظرئه .همون نزدیکی یه بازار ی بود که تعریفش رو قبلا خیلی

شنیده بودم گفتم میرم همین جا و یه چیزی برای پسرک میخرم و سریع هم بر میگردم!

مشغول انتخاب اسباب بازی بودم که  پشت همون قفسه متوجه حرفهای خاله زنکی دو

تا جوون شدم! دختره میگفت برا من اجینا بخر! دوس دالم می می جون ! 

می می جون هم میگفت : تو جون بخواه میخلم بلات! منو داری ؟ هم چندشم شده هم

خندم گرفته بود ! سریع به خودم گفتن به توچه ! بیا برو یه جای دیگه دنبال هلی کوپتر

باش تا سوءتفاهم ایجاد نکردی! همین که خواستم قفسه ِ خاک برسری رو دور بزنم

با این می میِ وخانمی که باهاش بود فیس توفیس شدم! انتظارش رو نداشتم دختره

که نوه زندایی پدرم بود که تقریبا یه سالی میشد ازدواج کرده بود! پسره هم برادر شوهر

رفیق مشنگش!  دختره هم که نمیدونست کجا قایم بشه و پسره هم که از ترس خشکش

زده بود! خودمو زدم به کوچه علی چپ و دو قفسه اون طرفتر ، هلی کوپتر رو م 

گاز گرفتم و برگشتم خونه! با اینکه یکی دیگه یه خبطی کرده بود این من بودم که تا خودِ خونه 

اعصابم بهم ریخته بود!وقتی رسیده بودم خونه دیدم عمه ام اینا اومدن خونمون و میخوان سفره

عصرونه پهن کنن. من تا برم یه دوشی بگیرم و هدیه پسرک رو تقدیمش کنم و یه خورده

قربون صدقش برم ! کمی طول کشید ونشد که با هم عصرونه بزنیم ! کمی دیرتر همه

داشتن چایی میزدن که من یواشکی به عمه ام گفتم که دختر فلانی رو با فلانی دیدم و اینا!

عمه ام گفت کجایِ کاری ، دو هفته پیش دختر خاله شوهرش دیدتش! دختره طلاق میخواد!

الان شش ماهی میشه! اما پسر میگه طلاقش نمیدم ، مادر و پدر پسر هم میگن عروس نگرفتیم

که طلاق بدیم! رفتن مشکل رو جویا بشن دختره گفته پسره  نمیتونه منو اغوا کنه!! بعدش

هم منو به زور بهش دادن! روز عروسیم هم معلوم بود که چقدر ناراحت بودم!  البته روز

عروسیش ! عروس اونقدر شاد و سر زنده بود که ما ناراحتی ندیدیم! ماشالله چه مراسم با

شکوهی هم شده بود عروس خانونم هر چی هدیه میگرفت طلا بود و خودش هم از اول تا

لحظه شام میرقصید و چه عشوه هایی که موقع رقص برای آقا داماد نمیومد! مگه اینکه ناراحتی

یه معنی دیگه داشته باشه! به عمه خانم گفتم: پس چرا میگه دیگه نمیخوادش! حالا که

دوستش نداره داماد دیونست که این همه داره پا فشاری میکنه! بالفرض هم که دختره

برگرده؟ چه فایده ای میتونه داشته باشه ! زنو شوهر عاشق همند با مشکل برمیخورن

وای به حال اینکه عشقی یه طرفه باشه! بدتر از همه خیانتهای دختر  توو روز روشن!

گور پدر هنجارهای جامعه ، ارزش ادمی کجا رفته !  

چه دلیلی داره پسره این همه توهین رو تحمل کنه!!! نکته جالب قضیه اینه که عمه میگفت

حتی مادر زنه هم داره از غصه و بی ابرویی جون به لب میشه اما عمه های دختره میگن

اینا همش چوب رفتارهای زشتیه که در حق مادرشوهر و خواهر شوهر کرده!زنیکه ادعا خدا

و پیغمبرش میشه و به همه میگه اقا ال کنید و بل کنید بعدش به شوهرش میگه قلم پاتُ

میشکنم اگه سمت خونه مادر ِ پسر مرده و داماد مردت بری! با خواهرات قطع رابطه میکنی

چون اونا همشون اند! خواهرزاده هات ن! زن داداشات بی حجاب اند و

برادرا هم زن دوم دارن ! میخوای توهم مثل اونا بشی ! 

چند سال پیش ، خودم یکبار شاهد رفتار زننده مادر زن ِ و دخترش توو مهمونی حجی که

برای مادر شوهر برگزار شده بود، بودم! همین دختره که اون موقع کوچکتر بود هر لحظه

دنبال بهونه ای بود که دعوا راه بندازن! یهو میگفت دختر عمه فلانی ، به من نگاه نکرد!

عمه ابروشو بالا انداخت ! حالا عمه ها با چه ناز و کرشمه ای با این دختر رفتار میکردن

و یواشکی به بچه های خودشون چشم غره میرفتند که مراقب رفتارشون باشند تا میتونن

تحویل بگیرن این دختره ِ برادر رو! که خدای نکرده بحثی پیش نیاد !! نمیدونم زن داداش ِ

چی به یکی از خواهر شوهر را گفته بود که یهو اومد پیش خواهرم و  در حضور پدرم و من

  یواشکی گریه میکرد! بنده خدا میگفت اخرش دعوا میشه شما فقط نگاه کنید! یهو یک ساعت

بعد دختره شروع کرد به جیغ و فریاد زدن و مادر هم مثل جن ظاهر شد و همه چی شد قوز

بالا قوز! که پدرم و پسر عموهاشون که از پیش بینی دختر دایی شون آماده  یه اتفاق ناهنجار

بودن یهو، همشون روهل دادن داخل یه اتاق دیگه ! بعدش نفهمیدیم چیشد اما وقتی پدرم

اومد بیرون گفت : ادم نمک به حروم و نمکدون شکن زیاد دیدم اما در برابر این زن ! فرشته ای

بیش نبودن!

حالا هم منی که روزی شاهد همه اون رفتارهای سخیف اون زن و تهمت ها ی نارواش به

حق خواهر شوهرا وبرادرها و برادرزاده ها بودم دیروز شاهد کثافت کاری دخترش بودم که

نمیدونست چه باید بکنه و چطوراز بغل یک مردِ نامحرم بیرون بیاد وقتی اسمش توو یه

شناسنامه ی دیگه  و به اسم یه مردِ دیگست ! 

حالا کیه ؟!

 

دختره ,دختر ,مادر ,میگه ,شوهر ,میشه ,خواهر شوهر ,داشته باشه ,برای پسرک ,رستوران خارج منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خدمات دندانپزشکی سپید گروه صنعتی آیروکس|02166051586 نیلو دانلود سایت جانز| مرکز دانلود فیلم معرفی کالا فروشگاهی آرکا مووی جاذبه های گردشگری | تور داخلی مرجع کامل نرم افزار های پیش بینی آنلاین هفته نامه بین المللی همسر